سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه عشق


ساعت 9:21 عصر یکشنبه 86/9/4

سلام،سلام به برگهای سفید دفترم،سلام به قلب خاک خورده ام ،سلام به کلماته مبهم و بدون جوابم ، سلامی که
تکراریست سلامی که ممکن بود دیگر گفته نشود بعد از چند ماه دوباره سلام.


سلام به آسمان سلام به کسی که گوش می کند سلام به کسی که کلمات مبهم را با جواب و ویرایش شده تحویل من می دهد.
از سیاهی قلبم خبر دارم دلم دوباره تنگ شد ، برای روزی تنگ شد که پارچه ی سفیدی را باز می کردم دست بر آسمان اشک می ریختم


پارچه سفیدی که محافظ مهر و تسبی من بود و نیازم اشکی بود که دل خود را آرام کنم ، به خود امید وار شوم ، خیلی زیبا بود
می خواهم دوباره به آن روزها برگردم.


می خواهم دلم پر از سادگی باشد می خواهم خستگی دلم را به او بگویم، کسی که غیر از او هیچ کس این کلمات را نمی شناسد
با آنها آشنایی ندارد.


راه خودم را گم کرده ام ،صدای انسانها برایم مبهم شده ،صداهای تکراری ، واژهای تکراری.
دوست داشتمآسمان هیچ گاه برایم ابری نباشد اما بعد از هر بار ابری شدن،آسمان هوای لطیفی پیش رو داشت.


نمی دانم آیا کسی خواهد آمد کسی که سخنش، سخن من باشد کسی که حرکتش ،حرکت من باشد کسی که چشمانش، چشمان من باشد
کسی که،کسی که قلبش قلب من باشد.اگر او آمد به این سادگی از دستش نخواهم داد او را ، اما واقعا تجربها چه ها که می کنند


مخصوصا تجربه های تلخ ، تلخی که هیچ وقط طعم آن از یاد انسان نرود
امیدوارم هیچ کس تجربه ی تلخی در زندگیش نداشته باشد


اما این را همه بدانند تجربه تلخ من آن زمان برایم تلخ بود، اما در حال حاضر شیرین ترین تجربه ام شده است.
خدایا، خداوندا می دانم رویم در نزد تو سفید نیست


قلبم را لکه های تارو سیاهی گرفته است
نمیدانم آن لکه ها پاک می شود؟

نمی دانم که این امیددوباره امید می شود...! 


¤ نویسنده: پویا

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:31 عصر جمعه 86/9/2

عشق یعنی بی قراری تا خدا          عشق یعنی مردن اما با غرور              عشق یعنی زندگی تا انتها           عشق یعنی گم شدن از ابتدا  
عشق یعنی التهاب زندگی             عشق یعنی بی صدا درماندگی           عشق یعنی التماس زندگی          عشق یعنی عشق بازی با سکوت
عشق یعنی قامت و نیت،قنوت        عشق یعنی تک صدای آشنا                عشق یعنی انتظار غنچه ها          عشق یعنی حرمت پروانها 
          


¤ نویسنده: پویا

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
4
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
4000

:: درباره من ::

راه عشق

پویا
دلت را خانه ما کن با صفا کردنش با من بمان درد خود افشا کن مداوا کردنش با من بیا با قطره اشکی که من هستم خریدارش بیا با قطره اخلاص دریا کردنش با من بگو حاجت خود را اجابت می کنم آنی طلب کن هرچه می خواهی مهیا کردنش با من بیا قبل از طلوع مرگ روشن کن حسابت را اگر گم کرده ای، ای دل کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من اگر عمری گنه کردی مشو نا امید از رحمت تو، توبه نامه را بنویس امضا کردنش با من می رم تا شبها چشمات آروم بسته شه دیوار اتاقت از عسکم خسته شه می رم تا بارون منو یاده تو ندازه می رم یه جای تازه می رم با چشمهای خیس و قلبی بی گناه می رم حتی نمیدازی به من یک نگاه هر جا می رم، اما بازم یادت میوفتم اینو به همه گفتم می رم جای من اینجا نیست عشق تو زیبا نیست،رویا نیست می رم جایی که دریا نیست اسم تو رو ما نیست،غوغا نیست کاش می شد تو ببینی من اینجا تنهام وقتی که تو نباشی بهم می ریزه دنیام اینجا کسی نیست با چشمهای نازو روشن بی تو چه غریبم من از هرجا رد می شم میاد یاد عکست روبه روم سوخته تو آتیشه عشقت شهر آرزوم دارم آروم،آروم مرگ رو به جون می خرم دیدی چی اومد سرم پس،می رم،می رمرم،می رم... یه زخم کهنه روی بالم یه آسمون که چشم به راهم نیست به غیر واژه غریبی چیزی توی نوشته هام نیست حتی یه آینه پیشه روم نیست که اسممو یادم بیاره تنها ترین مسافر شب تو خلوتم پا نمی زاره ازم نخوا با تو بمونم تو هی چی از من نمی دونی اگه بگم رازه دلم رو تو،هم کنارم نمی مونی دل من ازنژاد عشقه از تو از ترانه لبریز یه دنیا غم تویه صدام مثل سوکت تلخ پاییز من یه پرنده غریب من از نژاد آسمونم میونه این همه ستاره من یه شهاب بی شونم

:: لینک به وبلاگ ::

راه عشق

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

زمستان 1386
پاییز 1386

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::